لعنتی کاشکی می دونستی سکوتم دردها داره واسه گفتن …

سکوت.. سکوت فقط صحبت نکردن نیست… سکوت فقط آروم بودن نیست… سکوت فقط نگاه کردن و دم نزدن نیست… می توانیم سکوت را صحبت عقل بدانیم

هرکس روشنایی دهد عاقبتش دار است سقف خانه را ببین اعدام دسته جمعی چراغ ها …

این روزها من روزه سکوت گرفته ام … آرام گرفته ام تا آرامش آنان که زیر پا له ام کردند خط خطی نشود

اين روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما من جلوی دهانش را می گیرم وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد

دلم کار دست است خودم بافتمش تارش از سکوت پودش از تنهایی همین است که خریدار ندارد…

هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد تو می مانی و یک   من   بی ارزش !

این روزها حرفی برا گفتن جز سکوت ندارم اما اشک های زیادی برای ریختن دارم

سکوت تنها واژه ای بود که از آن گریزان بودم و من دیگر بعد از تو سرشار از سکوتم

سکوت حرف ساده ایست که همیشه اشتباه ترجمه می شود …

دوست دارم خلوتی باشد تا تو سکوت کنی و من لبریز شوم از دوست داشتن ها …

سکوت حرفیست که گفته نمی شه بغض می شه …

ساکت نیستم لب هایم هم نسوخته است تنها تمام ِ من تاول زده از آشی که نخورده ام …

سكوت هم تا یک جايى هنر است … از حد كه بگذرد بهم مى ريزد هر آنچه را كه نبايد

سکوت قلبتو بشکنو برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه

دلــم يك آلزايـمر خفيــف مى خواهد آن قــدر كه يــادم نرود به نفعم است كه به چند زبــان زنده ى دنيا سكــوت كنم